خاطره...
روزها میگذرد و حرفها در پس زمان میماند ... عمر چنان باد سر کش تندرو و بی مهابا به سوی مقصدش که مبدا خود ، نیستی است میرود و هراز گاهی ، گاه و بی گاهی در نهایت سرعت دفتر زندگی را چیزی نوشته و ورق زنان میرود .... در پایان عمر تمام میشود ، جسم تمام میشود، گرمی دست تمام میشود و شیرین ی کلام به پایان میرسد... و تنها دفتری باقی میماند.... دفتری با صفحاتی پر از فراز و نشیب زندگی دفتری با اسم ها ی مختلف که ماندگا ری آنها را نمیتوان انکار کرد....... دفتری با واژه گانی گاه شیرین و گاه تلخ... دفتری به نام خاطره.... دلم گرفته....دفتری را باز میکنم پر از ن...
نویسنده :
مامان
11:47