رفتن به روستای هانیس
سلام محمد گیان دیروز جمعه بالاخره بعد از چند مدت با خانواده عمو نادر و دختر عموهات به هانیس رفتیم چه کیفی میکردی از اینکه داری با کانیا و کیانا به تفریح میری ساعت یازده بود که راه افتادیم به سمت هانیس طبق معمول همه وسابل را هم با خودمان برده بودیم . داخل ماشین مدام میپرسیدی کی میرسیم میدونستم چرا میپرسی برای اینکه اونجا آزاد بودی برای خودت آب بازی بدو بدو شلوغ کاری و هیچ کسی هم بهت کاری نداره هر چقدر که دلت میخواست با دختر عموهات بازی میکردی برگ درختانو میکندی داخل اب سنگ مینداختی خلاصه روز روز تو دختر عموهات بود اینقدر شلوغ کاری کردین که نگو و نپرس ما هم که باهتون کاری نداشتیم بالاخره دشت و ...
نویسنده :
مامان
13:12