محمدمحمد، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

محمد گیان

باز هم بد شانسی محمد

1390/3/7 15:52
نویسنده : مامان
1,398 بازدید
اشتراک گذاری

butterfly

butterfly

سلام محمد گیان

نمی دونم چی بگم و چی بنویسم انگار قرار نیست این بد شانسیها دست از سرت بردارند

چهار شنبه بود که نهار خوردیم داشتم سفره را جمع میکردم که گفتی اجازه هست برم یکم بازی کنم بعد زودی میام . من هم گفتم اشکال نداره یذره بازی کن بعد بیا بخواب . هنوز دو دقیقه نگذشته بود که صدای جیغ کشیدنت کل محل را گرفت با هر بدختی که بود خودم بهت رسنودم وقتی آومد دیدیم وای خدای من از پله پایین افتادی و ماشینت هم افتاده روت داری گریه میکنی و درد میکشی با هر بدبختی که بود بلندت کردم آوردمت تو آنچنان گریه میکردی که داشتم سکته میکردم . لباسهاتو پوشیدم به بابات زنگ زدم و گفتم محمد باز هم افتاده مثل اینکه دستش شکسته  بابات هم گفت سریع آژانس بگیر ببرش بیمارستان من هم زود خودم را میرسونم . دکتر نوشت برای عکس و سی تی اسکن که عکسهاتو گرفتیم  بله باز هم دستت شکسته بود دکتر وقتی عکسها را دید گفت بله بد جای شکسته باید عملش کنند وای خدای من انگار داشت دنیا روی سرم خراب میشد .دکتر گفت فعلا ببردیش بستریش کنید و  جواب آزمایشهاشو بیارید . هیچی دیگه رفتیم اورژانس بستری کردیم خانم پرستار آومدش برای تزریق سرنگ چکار کردی کل بیمارستانو بهم ریختی بمیرم برات که چی کشیدی . میگفتی خانم دکتر تو رو خدا اذیت تکن من نمی خوام آمپول بزنم .بابا من خوب شدم دستم دیگه درد نمیکنه من ببر خونه  خلاصه با هر بد بختی بود سرنگتو وصل کردن .خانم پرستار باز هم آومد و گفت باید ببرینش برای سی تی اسکن که بابات قبول نکرد گفت سی تی اسکن نمیخواد .

محمد گیان بابات به دکتر بهار زنگ زد و گفت خان دکتر برای محمد مشکلی پیش آومده  دستش شکسته و میخوان عملش کنن که خانم دکتر گفت فعلا دست نگه دارید تا من به دکتر صالحی زنگ بزنم  بعد از چند دقیقه که دکتر بهار به بابت زنگ زد و گفت با یکی از دکترهای خوب ارتو پد صحبت کردم تو درمانگه فوق تخصصیه عکسهای محمد را ببر نشونش بده بابت سریع عکسها را برداشت برد پیش دکتر وقتی دکتر عکسها را دیده بود به بابات هیچی نگفته بود  فقط گفته بود سریع برو بچه را ببیار اینجا که   بابات کلی بازهم نگران شده بود . بابات آومد و گفت دکتر صالحی چیزی نگفت گفت بچه را بیارش اینجا درمانگه

به پرستار گفتیم میخوایم محمد را ببریم درمانگاه فوق تخصصی که قبول نکرد گفتش نه امکان نداره پزشک انکال ما یکی دیگه هستش و از این حرفها که بابات به دکتر بهار زنگ زد و گفتش اجازه نمی دن محمد را ببرم دکتر بهار گفتش گوشی را بده پرستار حالا نمیدنم چی گفت که پرستار اجازه داد ما هم تو را با همون سرم  به درمانگاه بردیم پیش دکتر صالحی که واقعا دکتر بود با اینکه خیلی سرش شلوغ بود شاید بگم نزدیک پنجاه نفر دکتر گفت بیارش تو دستت را معاینه کرد و کفت یه ترک خوردگیه جزیه چیزی نیست نگران نباشید اطاق عمل نمی خواد . دکتره بیخود کرده .خلاصه یه سری وسایل را نوشت رفتم برات خریدم و آوردم دستت را آتل بندی کرد و گفتش ده روز دیگه بیارینش براش باز کنم اگه خواست براش فیزیو تراپی مینویسم اگه نه که هیچی .

خدا پدر مادرشو بیامرزه نمی دونی که چقدر خوشحال شدیم نمیدنم که چطوری از دکتر بهار تشکر کنیم اگه اون نبود نمیدونم که چه اتفاقی میافتاد بعضی از این دکتر به خاطر منفع خودشون حاضرند هر کاری بکنند .خلاه آومدیم جواب آزمایشهاتو گرفتیم شکر خدا هیچ مشکلی نداشت جواب آزمایشهات همه منفی بودن بابات هم آومد رضایت نامه نوشت و ترخیصت کردند و آوردیمت خونه .

محمد گیان یه تشکر جانانه به خانم دکتر بهار و دکتر صالحی بدهکاریم نمیدونم واقعا اگه نبودند ما باید چکار میکردیم . شب که فامیل اومده بودند بهت سر بزنن بدو میرفتی دم در و دستت را بلند میکردی و میگفتی نگاه دستم هم باز هم شکست .

خدا را هم هزاران بار مرتبه شکر میکنیم که خیلی بهت رحم کرد خدا جون شکر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (24)

مامان فرشته
7 خرداد 90 11:05
سلام عزیز دلم
الهی ای خدا آخه چرا ؟
وای بمیرم برات محمد جونم نمی دونم چی بگم
مامان محمد جون خیلی متاسف شدم
خدا پدرشونو بیامرزه همچین دکترهایی خیلی کم پیدا می شن
یه قربونی بده خانمی الهی خالش بمیره
خیلی درد داره ؟
وای حالم بد شد آخه من محمد رو مثل خواهرزادم خیلی دوستش دارم


سلام خاله جان ممنونم شما لطف دارین
مامان حسین
7 خرداد 90 12:50
سلام عزیزم
وای بمیرم محمد جون چقدر بلا سرت میاد خاله.مواظب خودت نیستی؟؟؟؟؟؟؟؟
بازم خداروشکر که به خیر گذشت.


سلام خاله جان خوبی حسین چطوره
مامان ماهان
8 خرداد 90 0:24
الهی بمیرم محمد جون یه کم مراقب عزیزم
خدارو شکر به خیر گذشته
دست خانم دکتر درد نکنه


سلام خاله خوبین ماهان چطوره
نسترن
8 خرداد 90 9:02
وای خدای من , محمد جونم خاله بیشتر مراقب خودت باش. مامانی بچه ها توی این سن خیلی بیشتر ازهمیشه نیاز به مراقبت دارن. اینشالاه زود زود خوب بشی


سلام خاله نسترن ممنون مرسی آرین جانو ببوس
مامان روژین
8 خرداد 90 16:20
وای محمد . هیچ معلوم هس داری چه کار میکنی . مامانت خسته نباشه . بیچاره این مامان و بابای تو که از دست کارهای تو نصفه عمر شدن بنده خداها . من اگه جای مامانت باشم بعد از اینکه حسابی خوب شدی 2 روز از دست زدن به همه ماشینهات محرومت میکنم .


سلام خاله جان خوبی روژین چطوره
قبوله
مامان شازده کوچولو
9 خرداد 90 11:00
سلام محمد جونم الهی فدات شم ، تو که هم خودتو حسابی اذیت کردی هم مامانی مهربون رو قربونت برم ، ما گفتیم مرد شدن این چیزا رو هم داره ولی دیگه نه در حد ترک وشکستن ، گفتیم یه وقت افتادین یه یا علی بگین و بلند شید ، دیگه چرا بشکن بشکن راه اینداختی عزیزکم ، خوب میشی گلم خیلی مواظب خودت باش


سلام خاله جان ممنون مرسی از احوالپرسیتون
محمدرضا
9 خرداد 90 11:03
سلام رفیق
شرمنده داداش نتوستیم بیایم عیادت ، مرخصی نمیدن چه کنیم ، بذار بزرگ بشیم آدرس میگیریم میایم همدیگه رو میبینیم
مواظب خودت باش



سلام رفیق چاکریم انشالله
سارا
9 خرداد 90 14:23
سلام عزیزمممممممممممممممم
الهی بمیرم برات خاله نمی دونی چقدر با استرس تا آخرشو خوندم
قربونت برم خاله
مواظب خودت باش
دوستت دارم


سلام خاله جان ممنون شما لطف دارین فرشته هاتو ببوسسسسسسسس
سارا
9 خرداد 90 14:23
ببخشید دیر میام گرفتارم برام دعا کنید



سلام خاله جان خواهش میکنم خدا بد نده چی شده عزیزم
مژگان
9 خرداد 90 16:29
سلام عزیزم خدا رو شکر که اتفاق بدی پیش نیومد


سلام ممنونم آدرس وبتو نزاشتی خاله
الی
9 خرداد 90 18:46
سلام مجمد جان بمیرم خاله
مامانی محمد برای محمد گلم اسپند دود کن
خدا روشکر به خیر گذشت


سلام خاله جان خوبی ممنون مرسی که سر زدید
مامان روژین
10 خرداد 90 1:19
سلام محمد عزیزم . بهتری ؟؟؟؟؟


سلام خاله خوبم مرسی
مامان فرشته
10 خرداد 90 2:09
سلام عزیز دلم خوبین ؟
محمد جونم چطوره ؟
دردش ساکت شده ؟
کاش یه عکسی چیزی بگیری ببینیم بدتر نشه خدایی نکرده
یه خبر از حالش به من بده مامان مهربون
بوسسسسسسس


سلام خاله جان مرسی خوبه خدا را شکر
مامان حسین
10 خرداد 90 13:00
سلام محمد جان
بهتری خاله ؟؟؟ایشالله زود زود خوب بشی.


سلام خاله جون ممنون مرسی حسین چطوره
مامان ماهان
11 خرداد 90 9:36
سلام عزیزم خوبیییییییییییییییییییی
فرشته کوچولو خوبهههههههه[hr

سلام ممنون ماهان جان خوبه
سارا
11 خرداد 90 9:56
سلام عزیزم:
خوبین؟محمد چطوره؟دستش بهتره؟
دیگه درد نداره؟
حتما خبرم کنید
بوسسسسسسسسسسسس


سلام خاله سارا عزیز خوبی طاها و پرهام چطورن خوبن
مژگان
11 خرداد 90 10:10
سلام عزیزم وب ندارم آدرس ایمیلم می نویسم
منتظران لبخند خدا
12 خرداد 90 9:55
سلام. واای کخ چقد از خوندن ماجرا ناراحت شدم. حتما خیلی بی‌قراری! اما با توکل به خدا ایشالا دوباره خوب میشه! محمد گیانتون!
راستی شما کوردید؟ خوشحال میشم به وب ما سر بزنید و جوابمو بدید! موفق باشید و محمدجونو بووووس کن


سلام ممنون که سر زدین بله ما کردیم
مامان حسین
14 خرداد 90 12:19
سلام به محمد و مامان گلش
خوبین
دست محمد جون چطوره؟؟؟


سلام خاله ممنون حسین جان چطوره
مامان حسین
16 خرداد 90 10:32
سلام خاله جون
محمد چطوره ؟؟؟
دستش خوب شد؟؟؟


سلام خاله جان مرسی
negin
16 خرداد 90 10:44
سلام وب قشنگي داريد . مايل به تبادل لينك هستم . اگر موافق هستي بهم خبر بده


سلام ممنون که سر زدین شما لینک شدین
مریم
16 خرداد 90 17:12
سلام محمد جونم
الهی بمیرم...چی کشید
اسم بیمارستان که میاد همه تنم میلرزه...
گوگولی مواظب خودت باش


سلام خاله جان خوبی
سارا مامان علی
23 خرداد 90 12:03
چشم میکنن این بچه رو.اسپند براش دود کنید.خاله بمیره برات


مرسی خاله سارا ممنون
مامان فرشته
26 خرداد 90 4:00
سلام عزیزم خوبین از مطلبت خیلی ممنونم من نتونستم اون بالا نظر بگذارم نمی دونم چرا ؟ امیدوارم محمد نازنینم حالش خوب باشه بوسسسسسسس
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به محمد گیان می باشد