محمدمحمد، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

محمد گیان

نامهای کردی با معنی فارسی

  نام‌های پسران   باهوز (گردباد) بارزان(نام قبیله ای در کردستان عراق که ملا مصطفی بارزانی از رهبران ان قبیله است ) به‌لین (پیمان به‌هیز (نیرومند) به‌رزان (بلندپایه) به‌رهه‌م (ثمره‌) به‌تین (آتشین) بلیسه (شعله، اخگر) بلند بلیمه‌ت (دلاور) بروسک (جرقه) بروا (ایمان) بریار (تصمیم)   بوران (بوران) چه‌کو چیا (کوهستان بلند) چیاکو چومان(نام رودی مرزی در غرب بانه‌ ) دالاهو(کوهی در کرمانشاه) دانیار (بخشنده‌) دارا دیار (دیار، پیدا) دیاری دیاکو(دیاکو، بنیادگذار دودمان ماد ) دیلمان(سرزمینی که مابین ...
30 بهمن 1390
125328 0 16 ادامه مطلب

برگزاری سه نفره جشن تولد محمد گیان

سلام دوباره یه روز قشنگ از دفتر زندگی ما رقم خورد...و اونهم تولد چهار سالگی محمد گیان بود...خیلی از زمان هایی که میشد خیلی کارکرد و به برگزاری تولد محمد گذروندم تا یه تولد در خور شان و شخصیت محمد برگزار کنم...میدونم که پسرک زیبا...عاقل و دوست داشتنی من لیاقتش خیلی بالاترازین حرفاست محمد گیان امسال تولدتو یک زودتر بخاطر اینکه بابات باید 15 سرکار میرفت و مرخصی نداشت جشن گرفتیم خیلی دوست داشتم مهمونهای زیادی دعوت کنیم تا مثل پارسال همه دور هم جشن تولد محمدو برگزار کنیم ولی موقیعتش نبود ولی خدا را شکر درست که کسی نبود ولی اون شور و هیجان جشن پارسال را داشت البته اولش محمد یه کم نق زد که چرا مهمون دعوت نکردیم ولی براش توضیح دادیم شر...
15 بهمن 1390

تولدت مبارک محمد گیان

  بازم شادی و بوسه ، گلای سرخ و میخک میگن کهنه نمی شه تولدت مبارک تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما تو تقویما نوشتیم تو این ماه و تو این روز از آسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا یه کیک خیلی خوش طعم، با چند تا شمع روشن یکی به نیت تو یکی از طرف من الهی که هزارسال همین جشنو بگیریم به خاطر و جودت به افتخار بودن تو این روز پر از عشق تو با خنده شکفتی با یه گریه‌ی ساده به دنیا بله گفتی ببین تو اسمونا پر از نور و پرندس تو قلبا پر عشقه، رو لبا پر ...
15 بهمن 1390

پسرم

پسرم روزیکه تو کوچک بودی من بزرگ بودم حالا تو بزرگ شدی و من کوچک آنوقت من جوان بودم و تو بچه حالا که تو جوان شدی من پیر من تو را با جان و دل پروریدم و شبهارا تا صبح نخوابیدم که تو بخوابی و کم کم شاهد رشد تو بودم تا اینکه بزرگ شدی و حالا برای خودت مردی الآن که من بچه ام و تو بزرگی حالا که من حساس و زودرنج شدم تو باید درکم کنی پسرم بی تفاوت ازکنارم نگذر تو بمن نیاز داشتی و حالا من به تو ایثار کردم برای تو من فقط از تو محبت میخواهم این را هم تو از من ..   ...
12 بهمن 1390

یه هفته تا تولد چهار سالگیت

  سلام اینروزا بیشتر وقت من به برگزاری جشن تولد  پسرم میگذره...آخه فقط یه هفته مونده به جشن تولد 4سالگی محمد البته امسال نمی خوایم کسی رو دعوت کنیم فقط یه جشن خانوادگی سه نفره باشه چون راسیتش وضعیت خیلی خوب نیست ما هم نمیخوایم خیلی شلوغش کنیم بیشتر فکر و ذکر بابا هم اینه که هر جور شده به امید خدا امسال عید دیگه بریم خونه خودمان و اون اطاق قشنگی که همیشه ازش حرف میزنی برات آماده کنه انشالله .محمد گیان خودش خیلی دوست داره که مراسمش شلوغ باشه  و مدام اسم مهومنها را میاره  محمد گیان شرمنده واقعا نمیشه انشالله سالهای دیگه بتونیم یه جشن تولد توپ برات بگیرم اون هم توی اطاق خودت انشالله امیدوارم بزرگتر که شدی بفهمی که چقد...
8 بهمن 1390

چکار کنم با کارتون دیدن محمد

سلام چند وقتیه محمد بجز دیدن فیلم کارتون هیچ کاری انجام نمیده منظورم از کار اینه که  فقط   دوست   داره بشینه پای تلویزیون و کارتون نگاه کنه با اسباب بازیهاش بازی نمیکنه سراخ دوچرخه  اش نمیره حتی چند روز هم دستگاه دی وی دی را ازش قایم  کردم مدام بهونش  میگرفت  مثل افراد  معتاد  غمار غمار بود بد اخلاقی میکرد خیلی نگرانش هستم نمی دونم چکار کنم میترسیدم که چشماش اسیب ببینه برای همین پیش متخصص چشم هم بردمش خدا را شکر دکتر گفت چشماش مشکلی نداره فقط سعی کنید نگذارید در روز بیشتر از یک  ساعت  فیلم ببینه  حتی موقعی هم که  تلویزیون روشنه و ما  میخوایم  برنامه دیگری ب...
21 دی 1390

رفتن محمد به سینما برای اولین بار

دیشب بعد از مدتها با محمد و بابای، رفتیم سینما. تعریف فیلم "سعادت آباد" رو زیاد شنیده بودم. و از اون جائی‌ که دیروز یه دلشوره عجیب داشتم که تمام طول روز همراهم بود، با خودم فکر کردم بهترین کار رفتن به سینما هست. که ای کاش نرفته بودیم . اول که هنوز پخش فیلمو شروع نکرده بودند محمد چند بار صندلیش عوض کرد . با خودم فکر کردم خوب آلان که برقو خاموش کنند و سالون تاریک بشه محمد  هم میاد میشینه و دیگه تکون نمیخوره .زهی خیال باطل نه تنها ننشست بلکه تمام صندلهای سینما رو یکی یکی امتحان هر چی هم گفتم بیا بشین میگفت من این فیلمو دوست ندارم چرا کارتون نمیزارن خسته شدم چرا اینقدر تلویزیونشون بزرگه همش خدا خدا میکردم مردم اعتراض نکنند و حق هم دا...
10 دی 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به محمد گیان می باشد