بازی با کیانا و کانیا
سلام محمد گیان خوبی دیروز جمعه که میخواسم خونه را تمیز کنیم تو رو به خونه عمو نادر پیش دختر عموهات کیانا و کانیا بردم البته چند جا را گفتم ببرمت خودت گفتی نه میخوام برم پیش کانی باهاش بازی کنم منم گفتم باشه بردمت اونجا همش نگران بودم مبادا اذیت کنی با دختر عموهات دعوا کنی برای همین خیلی سفارش کردم ولی نه خدا شکر پسرم دیگه بزرگ شده وقتی زنگ میزدم از زن عموت احوالتو میپرسیدم میگفت اصلا بی تابی نمیکنه از موقعی که اومده داره با کانیا و کیانا بازی میکنن میگفت که صدای سی دی را زیاد کردن دارن میرقصن بازی میکنن سر گرمن.
وقتی که کارهام تموم شد اومدم دنبالت اینقدر بهت خوش گذشته بود به هیچ قیمتی راضی به برگشتن نشدی میگفتی من نمیام دارم بازی میکنم چقدر هم خوشحال بودی از خدا میخوام همیشه اینجوری خوشحال و سلامت باشی آمین
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی