محمدمحمد، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

محمد گیان

سفیدبرفی و هفت کوتوله

1389/12/1 16:36
نویسنده : مامان
14,676 بازدید
اشتراک گذاری

 سلام محمد گیان میدونم که این کارتونو خیلی دوست داشتی پس من هم داستانشو برات میزارم تا هر موقه که خواستی یادی از دوران کودکیت بکنی داستان را بخونی

سفیدبرفی و هفت کوتوله نام افسانه‌ای مشهور در اروپا و یکی از فیلم‌های کارتونی ,والت دیزنی است.

ملکه‌ای در وسط زمستان کنار پنجره‌ای نشسته بود و مشغول قلاب دوزی از روی طرحی از جنس درختآبنوسبود که انگشتش را زخمی می‌کند.او با دیدن خون آرزو می‌کند که دختری که از او به دنیا می‌آید پوستی به سفیدی برف و لبانی به سرخی خون و مو وچشمانی به سیاهی قالب درخت آبنوس که در دستانش بود داشته باشد.سال بعد دختری با همان ویژگی‌ها که ملکه آرزو کرده بود به دنیا می‌آید ولی ملکه هنگام وضع حمل می‌میرد.اسم آن دختر را سفید برفی می‌نامند. سال بعد شاه همسر دیگری برای خود اختیار می‌کند ملکه جدید بسیار زیبا اما فوق‌العاده مغرور بود.او آینه‌ای جادویی داشت که قادر به تکلم بود یکی از وظایف آینه این بود که به ملکه اعلام کند که او زیباترین فرد روی زمین است.

 

 هنگامی که سفید برفی به هفت سالگی می‌رسد آینهٔ جادویی به ملکه می‌گوید که دختر ناتنی‌اش گوی سبقت را در زیبایی از او ربوده‌است. ملکه خمشگین می‌شود و یک شکارچی را مأمور می‌کند که سفید برفی را به جنگل ببرد و در آنجا او را سر به نیست کند. شکارچی سفیدبرفی را به جنگل می‌برد تا بکشد ولی در آنجا دلش به رحم می‌آید و تنها او را در جنگل رها می‌کند.

سفیدبرفی در حال جستجو در جنگل به کلبهٔ هفت کوتوله می‌رسد. او در آنجا با استقبال گرمی روبرو می‌شود و هفت کوتوله به او تعهد می‌دهند که در ازای نگهداری خانه آنها نیز از او نگهداری خواهند کرد. آنها که نگران سلامتی سفید برفی بودند به او گفتند که هنگامی که برای کار کردن به بیرون از خانه می‌روند، هیچ‌کس را در خانه راه ندهد.

  ملکه که به وسیلهٔ آیینهٔ جادویی خود فهمیده بود که سفیدبرفی نمرده‌است به جستجوی او پرداخت و عاقبت او را پیدا کرد.او سه بار تلاش کرد تا سفیدبرفی را بکشد که در هر سه بار ناکام ماند ولی در جهارمین تلاش خود توانست سیبی زهردار را از پنجره به سفیدبرفی بدهد.

 

هنگامی که کوتوله‌ها به خانه برگشتند و بدن سفیدبرفی را بی‌جان دیدند او را در تابوتی شیشه‌ای قرار دادند. اندکی بعد گذار شاهزاده‌ای با اسبش به خانه هفت کوتوله افتاد و در آنجا عاشق زیبایی سفیدبرفی شد و سپس کوتوله‌ها را متعاقد کرد که سفیدبرفی را با تابوتش با خود ببرد. هنگامی که شاهزاده داشت سفیدبرفی را با اسب خود می‌برد تکه سیب سمی که خورده بود از دهانش خارج می‌شود و دوباره به زندگی باز می‌گردد.

شاهزاده از سفیدبرفی دعوت می‌کند که با او به قصرش بیاید و در آنجا با سفیدبرفی عروسی می‌کند. نامادری سفیدبرفی هم از شدت خشم آنقدر می‌رقصد تا اینکه در روز عروسی می‌میرد.

 


 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

سارا
1 اسفند 89 17:36
سلام عیدتون مبارک


سلام عید شما هم مبارک
مامان محمدمعین
1 اسفند 89 22:41
سلام مامان محمدگیان
اول اینکه بعضی از عکساتون فکر می کتم حجمشون خیلی زیاده چون نشون نمیده
دوم اینکه من لنک شما رو گذاشتم توی وبلاگم
سوم اینکه یه عکس از محمد گیان رو توی قسمت توضیحات وبلاگ بگذارید .
متشکرم


سلام ممنون من هم شما را لینک میکنم عکس گذاشتم متاسفانه وضع اینترنت خیلی خرابه


افشين
2 اسفند 89 19:38
سلام چه وبلاگ خوبي


سلام دایی افشین
مامان فرشته
3 اسفند 89 2:20
سلام حالا می گیم محمدجون سنش کمه کارتون دوست داره من چی که هر وقت وقت کنم مدام کارتون می بینم ههههههههههه محمد جونو ببوس مامان مهربون


سلام خاله خوبی با با ومامان به من گیر میدن ولی خودشنو ندیدی انگار تا حالا کارتون ندیدن
مامان آنیسا
3 اسفند 89 11:22
سلام محمد کوچولو روببووووووووووووووووس


سلام خاله
دختر خاله
12 اسفند 89 11:14
سلام عکسات محمد گیان خیلی قشنگه وبلاگتم مثل خودت نازه عزیزم سال نومبارک




سلام سال نو شما هم مبارک پیشاپیش آدرس وبتون


عاطفه
20 شهریور 91 12:42
سلام.الهی بگردم که از مامان منم بچه ذلیل تری.قربونت برم عشق کردم با کاری که کردی.این واسه همه ی مامانای عالم: دوووووووووست دارم مامانی جون.
parnia
17 مرداد 92 21:15
زیباست
کیمیا
1 شهریور 93 17:14
مختصرو مفید عالی بود ممنون . در مورد وبت همخیلی عالیه.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به محمد گیان می باشد