محمدمحمد، تا این لحظه: 16 سال و 3 ماه سن داره

محمد گیان

تولد 5ساگلی محمد گیان

  امروز خورشید شادمانه‏ ترین طلوعش را خواهد کرد و دنیا رنگ دیگری خواهد گرفت قلبها به مناسبت آمدنت خوشامد خواهند گفت فرشته آسمانی سالروز  زمینی شدنت مبارک . . .   میلاد تو شیرین ترین بهانه ایست که می توان با آن به رنجهای زندگی هم دل بست و  در میان این روزهای شتابزده عاشقانه تر زیست. میلادتو معراج دستهای من است وقتی که عاشقانه تولدت را شکر می گویم ...
23 بهمن 1391

خوب باشیم

  وقتی پرنده ای زنده است مورچه ها را می خورد وقتی می میرد مورچه هااو را می خورند یک درخت میلیون ها چوب کبریت را می سازد اما وقتی زمانش برسد فقط یک چوب کبریت برای سوزاندن میلیو نها درخت کافی است زمانه و شرایط در هر موقعی می تواند تغییر کند در زندگی هیچ کس را تحقیر و آزار نکنید شاید امروز قدرتمند باشید اما یادتان باشد زمان از شما قدرتمندتر است پس خوب باشیم و خوبی کنیم که دنیا جز خوبی را بر نمی تابد   ...
20 آذر 1391

هيزم شكن

روزي، وقتي هيزم شكني مشغول قطع كردن يه شاخه درخت بالاي رودخونه بود، تبرش افتاد تو رودخونه. وقتي در حال گريه كردن بود، يه فرشته اومد و ازش پرسيد: چرا گريه مي كني؟ هيزم شكن گفت كه تبرم توي رودخونه افتاده. فرشته رفت و با يه تبر طلايي برگشت. "آيا اين تبر توست؟" هيزم شكن جواب داد: " نه" فرشته دوباره به زير آب رفت و اين بار با يه تبر نقره اي برگشت و پرسيد كه آيا اين تبر توست؟ دوباره، هيزم شكن جواب داد : نه. فرشته باز هم به زير آب رفت و اين بار با يه تبر آهني برگشت و پرسيد آيا اين تبر توست؟ جواب داد: آره. فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به اوداد و هيزم شكن خوشحال روانه خونه شد. يه روز وقتي داشت با زنش كنار رودخونه راه مي رفت ...
1 مهر 1391

پس از چند ماه دوری...و اما محمد گیان

  به نام خداوند بخشنده مهربون به نام خدایی که بهترین ها را به من بخشید همسری مهربان و دلسوز و پسری دوست داشتنی و شیطون خدا جون از هرچه که به من داده ای تو را سپاسگزارم.   محمد گیان گلم چند وقتی است که خاطرات شیرین زندگیمان را به قلم نیاوردم ‏‏ ‏احساس کردم دلم برای نوشتن برای تو تنگ شده ولی نمیدونم چرا دست و دلم به قلم نمیره انشالله به زودی خاطرات شیرین کودکیتو برات مینویسم . عرض سلام و ادب دارم خدمت تمام دوستان عزیز و گلم امیدوارم که حال همتون خوب باشه و ممنون از اینکه ما را فراموش نکردی       ...
1 مهر 1391

شب برفی محمد

دیروز از ساعت شش بعد از ظهر برف شروع به باریدن  کرد تا ساعت نه شب که بابا ت برگشت . یه عالمه برف نشسته بود همین که بابات رسید خونه گفت محمد جون پاشو لبسهاتو ببپوش میخایم بریم بیرون برف بازی محمد هم که از خداش بود بدو آومد پیش من و گفت لباسهام ببپوش میخوام برم برف بازی من هم که میندونستم که چقدر دوست داری برف بازی اعتراضی نکردم سریع لباسهاتو پوشیدم حالا خدا را شکر چه برفی هم می آومد کولاک میکرد . تا تونستین با برف به هم زدین لباساتون خیس خیس شده بود چه شور حالی داشتی برای بازی کردن انگار تا حالا بازی نکرده بودی اون هم توی اون هوا که کولاک میکرد آنچنان گرم بازی کردن بودی که اصلا سرما حالیت نبود . ...
15 اسفند 1390

تاثیر تلویزیون برکودکان

محمد تلویزیونو بیشتر دوست داره مامان رو بیشتر دوست دارى یا بابا رو» این سئوال بى جواب را همه والدین روزى از كودك خود پرسیده اند و شاید روزى برسد كه از كودك بپرسند: «بابا و مامان رو بیشتر دوست دارى یا تلویزیون رو» شاید آن روز كودكان جواب دلخواه ما را ندهند.تلویزیون مى تواند از آموزش بالایى برخوردار باشد زیرا برنامه هاى مخصوص كودكان چگونگى خواندن و شمردن را به آنها مى آموزند و كودكان را با افكار و تجربیات تخیلى آشنا مى كنند اگرچه تنها «برنامه كودك» مدت زمان مناسبى را براى نشستن كودكان در كنار تلویزیون فراهم مى كرد، اما امروزه پیشرفت هاى تكنولوژى این امكان را براى كودكان فراهم آورده است كه تمام روز به تلویز...
11 اسفند 1390

نامهای کردی با معنی فارسی

  نام‌های پسران   باهوز (گردباد) بارزان(نام قبیله ای در کردستان عراق که ملا مصطفی بارزانی از رهبران ان قبیله است ) به‌لین (پیمان به‌هیز (نیرومند) به‌رزان (بلندپایه) به‌رهه‌م (ثمره‌) به‌تین (آتشین) بلیسه (شعله، اخگر) بلند بلیمه‌ت (دلاور) بروسک (جرقه) بروا (ایمان) بریار (تصمیم)   بوران (بوران) چه‌کو چیا (کوهستان بلند) چیاکو چومان(نام رودی مرزی در غرب بانه‌ ) دالاهو(کوهی در کرمانشاه) دانیار (بخشنده‌) دارا دیار (دیار، پیدا) دیاری دیاکو(دیاکو، بنیادگذار دودمان ماد ) دیلمان(سرزمینی که مابین ...
30 بهمن 1390
125336 0 16 ادامه مطلب

برگزاری سه نفره جشن تولد محمد گیان

سلام دوباره یه روز قشنگ از دفتر زندگی ما رقم خورد...و اونهم تولد چهار سالگی محمد گیان بود...خیلی از زمان هایی که میشد خیلی کارکرد و به برگزاری تولد محمد گذروندم تا یه تولد در خور شان و شخصیت محمد برگزار کنم...میدونم که پسرک زیبا...عاقل و دوست داشتنی من لیاقتش خیلی بالاترازین حرفاست محمد گیان امسال تولدتو یک زودتر بخاطر اینکه بابات باید 15 سرکار میرفت و مرخصی نداشت جشن گرفتیم خیلی دوست داشتم مهمونهای زیادی دعوت کنیم تا مثل پارسال همه دور هم جشن تولد محمدو برگزار کنیم ولی موقیعتش نبود ولی خدا را شکر درست که کسی نبود ولی اون شور و هیجان جشن پارسال را داشت البته اولش محمد یه کم نق زد که چرا مهمون دعوت نکردیم ولی براش توضیح دادیم شر...
15 بهمن 1390

تولدت مبارک محمد گیان

  بازم شادی و بوسه ، گلای سرخ و میخک میگن کهنه نمی شه تولدت مبارک تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما تو تقویما نوشتیم تو این ماه و تو این روز از آسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا یه کیک خیلی خوش طعم، با چند تا شمع روشن یکی به نیت تو یکی از طرف من الهی که هزارسال همین جشنو بگیریم به خاطر و جودت به افتخار بودن تو این روز پر از عشق تو با خنده شکفتی با یه گریه‌ی ساده به دنیا بله گفتی ببین تو اسمونا پر از نور و پرندس تو قلبا پر عشقه، رو لبا پر ...
15 بهمن 1390

پسرم

پسرم روزیکه تو کوچک بودی من بزرگ بودم حالا تو بزرگ شدی و من کوچک آنوقت من جوان بودم و تو بچه حالا که تو جوان شدی من پیر من تو را با جان و دل پروریدم و شبهارا تا صبح نخوابیدم که تو بخوابی و کم کم شاهد رشد تو بودم تا اینکه بزرگ شدی و حالا برای خودت مردی الآن که من بچه ام و تو بزرگی حالا که من حساس و زودرنج شدم تو باید درکم کنی پسرم بی تفاوت ازکنارم نگذر تو بمن نیاز داشتی و حالا من به تو ایثار کردم برای تو من فقط از تو محبت میخواهم این را هم تو از من ..   ...
12 بهمن 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به محمد گیان می باشد