خاطره سیزده بدر برای دومین بار
سلام محمد گیان
این پست را دومین بار برات میگذارم چون متاسفانه تو سرور اصلی نی نی وبلاگ اختلال پیش اومده بود و پست حذف شده
بود واقیتش خیلی نگران شدم البته مدیریت سایت نی نی گفتش که به سایت حمله شده یه سری آدم تنگ نظر که چشم
دیدین پیشرفت سایت را نداشتن نمی دونم چی بگم به این آدمها اصلا میشه روی اینها اسم آدم گذاشت خیلی از پدران و مادران توی این سایت با چه شوق و ذوقی دارن خاطرات عزیانشئن را مینویسن بعد یه سری به این راحتی بیان و این کارها را بکنن خجالت بکشید . بگذریم
خوب محمد جان خدا را شکر دستت که هم خوب شده الحمدو الله دیگه مشکلی نداره البته دکتر گفته بود که تا چهل روز باید دستت توی آتل بمونه روزی که مهمونها همه خونه خودمان بودن عمو صابر آتل دستت را باز کرد و گفت شکستگی بچه ها زود جوش میخوره و آتل دستت را باز کرد من هم که جرات مخالفت را نداشتم همش خدا خدا میکردم که اتفاقی برات نیفته موقع بازی با بچه ها دستت را نکشند زمین نخوری و هزار فکر دیگه
محمد گیان بعد از دوره مهمونیها و دید و بازدید همه به فکر روز سیزده بودند که چکار کنن و کجا برن خوب ما هم قرار گذاشتیم که با عمه ها و خونه عمو صابر و مادر بزرگ به باغ خودمان بریم و برای این روز هم طبق سنت کردها مادر بزرگ زحمت درست کردن دلمه را هم کشیده اون هم چه دلمه ای خداییش خوشمزه بود دستش درد نکند .
صبح که وسایل را جمع کردیم به طرف باغ حرکت کردیم مردم همه داشتن به طرف بیرون شهر حرکت میکردن وقتی به باغ رسیدیم تو و بابات تمام اطراف و کو ها را گشتین خوب خدا را شکر دیگه بزرگ شدی مردی شدی کوه میری ورزش میکنی و از همه مهمتر گوش شیطون کر بزنم به تخته نشستی مفصل نهارتو خودری فکر کنم خسته شده بودی اخه تو که به این راحتیها غذا نمی خوردی که .
بعد نهار هم دیگران داشتن بازی میکردن تو هم با دوچرخه ات وسط بازیشون میرفتی یا اینکه سویچ را میگرفتی میرفتی داخل ماشین شروع میکردی به بوق زدن این شده بود تفریح تو دیگه و اعصاب خورد کردن بقیه یا انیکه هرچی سنگ اون اطراف بود مینداختی داخل استخر بقیه هم به شوخی میگفتن کاش دستش را باز نکرده بودیم ما هم چهار چشمی مواظب تو بودیم که دیگه اتفاقی برات نیفته خدا را شکر اون روز هم کلی خوش گذشت شب هم اتش بزرگی روشن کردیم رقص کردی و بزن بکوب خلاصه کاش همیهشه همه همینجوری دور هم جمع بودن کاش